چه بی تفاوت از من می گذری ...
تو هر لحظه از من دورتر می شوی ،
بی آنکه بدانی هر روز چندبار از غم نداشتنت فرو می ریزم ...
بی آنکه خبر داشته باشی ،
از هق هق هر شبم ...
بی آنکه بدانی تنها نبودی ...
تنها غرور و عواطف تو جریحه دار نشد ...
بی آنکه بدانی برای حفاظت از پاکی این عشق و احساس ،
چه تاوان گزافی پرداختم ...
بی آنکه حتی بدانی چه صادقانه دوستت دارم ...
برو ...
نگاهم نکن ...
بگذار بیش از این ویران شوم ...
اما بخند ...
دوستم نداشته باش ...
حتی فراموشم کن ...
اما از من متنفر نباش ...
تو چه می دانی که این روزها ،
چه می گذرد بر دل بی نوای من !!!
می دانم ، شاید برای تو حتی دردناکتر بود ...
مرا ببخش ای تمام زندگیم ...
ببخش و بگذر اگر ناخواسته و از سر اجبار ،
شکستم قلب مهربانت را ...
نمی دانی و هرگز نخواهی فهمید ،
که اینجا دلی بود ، که عاشق تو بود ...
تعداد بازديد : 93